سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رویای خیس_یه دل عاشق


86/10/27 ::  6:11 عصر

دوستش میداشتم ولی بی وفا بود او

می پرستیدمش ولی مغرور بود او

خواستمش ولی دودل بود او

تردیدی عمیق خواندمش ولی نیامد دور شد

نخواست باشد با من

صدایش زدم ولی یک لبخند نثارم کرد و رفت...

رفت با غرورش،

رفت با فروغش،

با عشقش که در سینه ام بود.

با لبخندی که شعله ورم کرده بود.

 رفت و با رفتنش شکست قلبم را...


نویسنده : افسانه

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها :: 
12443


:: بازدید امروز :: 
19


:: بازدید دیروز :: 
1


:: درباره خودم ::

رویای خیس_یه دل عاشق
افسانه
گرچه این دنیا ندارد اعتبار مینویسم تا بماند یادگار

:: اوقات شرعی ::

:: لینک به وبلاگ :: 

رویای خیس_یه دل عاشق

:: وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: اشتراک در خبرنامه ::

 

:: مطالب بایگانی شده ::

زمستان 1386