سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رویای خیس_یه دل عاشق


86/11/7 ::  4:49 عصر

تقدیم به اونی که عاشقونه دوسش داشتم ولی تنهام گذاشت و با رفتنش قلبم رو شکست :

هیچکس ویرانیم را حس نکرد ،وسعت حیرانیم را حس نکرد،

در میان خنده های تلخ من ،دیده ی بارانیم را حس نکرد

خوشا به غیرت غم که در تنهاترین لحظات زندگیم لحظه ای تنهایم نگذاشت..

ای یاران بی وفا از غم بیاموزید وفا...
نویسنده : افسانه

86/11/7 ::  4:47 عصر

سلام به همه ی شما دوستای خوبم.اسم من افسانه .ازکرج.متولد سال24/3/1369 .در حال حاضر پیش میخونم .امسال کنکورم دارم.دوست داشتین مشخصّات بیشتر و بدونین به شناسنامه ی وبلاگ برین.

نمیدونم چرا الان با این همه درس و کار بازم اومدم تا واسه شما و واسه ی دل خودم بنویسم.در هر صورت خوشحال می شم اگه نظراتتون و بدونم تا بتونم وب بهتری داشته باشم دوست داشتین مطلب بنویسین تا تو وبلاگ بزلرم .بهتره که مطلبتونو توی قسمت نظر دهید بنویسید یا به آی دی  که براتون می نویسم برام اف بزارید.ممنون.اسمتونو فراموش نکنیدبگین که مطلبو واسه وبلاگ دادین.

ID:          jooon_ghazal_jooon

ID:                 afsaneh_tallgirl


نویسنده : افسانه

86/11/6 ::  5:13 عصر

نگاهم کرد :پنداشتم دوستم دارد

نگاهم کرد:هزاران شور عشق را دیدم.

نگاهم کرد:به او دل بستم.

ولی بعدها فهمیدم که فقط نگاهم کرد...

{


نویسنده : افسانه

86/11/6 ::  5:12 عصر

 

می خواهم حرف دلم را بگویم        امّا بگو تو به من بگو،که درددلم را به که گویم

اشکهای لحظه های تنهاییم را          بر شانه های چه کسی بریزم

تو خود میدانی که جز تو آرامش و تسکینی ندارم

وقتی از دل شکسته ام از نفرینهای خاموش وجودم میگویم،می گویم و می گریم

فقط تورادارم تویی که با تمام اشتباهاتم مرا می پذیری...

فقط تو،تو تسکین قلب و قلبهای ناآرام و دل شکستگان و عاشقان هستی...

Pasخداوندا از تو می خواهم مرا تنها نگذاری
نویسنده : افسانه

86/11/6 ::  5:5 عصر

وقتی کسی رو ناراحت کردی یه میخ بکوب به دیوار،وقتی از دلش دراوردی میخ رو از دیوار درار.

ولی اینو بدون که جاش همیشه روی اون دیوار باقی می مونه دل آدما خیلی ظریف تر و نازکتر از او دیوار عزیز.

نظر ندی آخر نامردی باورکن.درست نیست شعرو بخونی و همینجوری بری...
نویسنده : افسانه

86/11/6 ::  5:1 عصر

خداحافظی برای تو چه آسان بود،ولی قلب من از این واژه لرزان بود.

خداحافظی برای تو پرواز همایی داشت،ولی برای من غم تلخ جدایی داشت.

خداحافظی برای تو فقط رفتن بود،ولی برای من این رفتن دادن جان بود
نویسنده : افسانه

86/11/6 ::  4:58 عصر

یاد دارم شبی گفتم قلم را بیاو بنویس غمهای دلم را

قلم گفتا برو بیمار عاشق ندارم طاقت این بار غم را.


نویسنده : افسانه

86/11/6 ::  4:57 عصر

فراموش نکن که فراموش شدگان فراموش کنندگان را هرگز فراموش نمیکنند.

شمع سوزان توام،اینگونه خاموشم نکن رفته ای از پیش من ،اما فراموشم نکن
نویسنده : افسانه

86/11/6 ::  4:56 عصر

در جوانی غصّه خوردم هیچکس یادم نکرد

در قفس ماندم ولی صیّاد آزادم نکرد

آتش عشقت چنان از زندگی سیرم کرد

آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد
نویسنده : افسانه

86/11/6 ::  4:54 عصر

می خواستم برای از دست دادنش گریه کنم،اما

افسوس که تمام اشکهایم را برای به دست آوردنش ریخته بودم.

خنده هایم می بینی واز گریه ی دل غافلی...خانه ی ما از درون ابریست و بیرون آفتابی.


نویسنده : افسانه

<      1   2   3   4   5      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها :: 
12432


:: بازدید امروز :: 
8


:: بازدید دیروز :: 
1


:: درباره خودم ::

رویای خیس_یه دل عاشق
افسانه
گرچه این دنیا ندارد اعتبار مینویسم تا بماند یادگار

:: اوقات شرعی ::

:: لینک به وبلاگ :: 

رویای خیس_یه دل عاشق

:: وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: اشتراک در خبرنامه ::

 

:: مطالب بایگانی شده ::

زمستان 1386