سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رویای خیس_یه دل عاشق


86/10/27 ::  6:14 عصر

همیشه یک سلام ساده ی صاف دلم را با دلش پیوند میداد

و او در پیرنگاه اشتیاقش برایم م‍ژده ی لبخند میداد.

{از من پرسیدی به خاطر چه زنده هستی؟

در حالی که تمام وجودم تورا صدا میکرد،

گفتم به خاطر هیچ.از او پرسیدم تو به خاطر چه زنده هستی؟

در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود گفت:به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است.

 

 


نویسنده : افسانه

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها :: 
12088


:: بازدید امروز :: 
1


:: بازدید دیروز :: 
4


:: درباره خودم ::

رویای خیس_یه دل عاشق
افسانه
گرچه این دنیا ندارد اعتبار مینویسم تا بماند یادگار

:: اوقات شرعی ::

:: لینک به وبلاگ :: 

رویای خیس_یه دل عاشق

:: وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: اشتراک در خبرنامه ::

 

:: مطالب بایگانی شده ::

زمستان 1386